loading...
منتظران ظهور
farzad بازدید : 91 یکشنبه 20 اسفند 1391 نظرات (1)

 

بعضی از تحصیل کرده ها میپرسند:

فیلسوف معروف انگلیسی »برتراندرسل« در یکی از کتابهایش تصریح میکند که:

در جوانی به خداواند عقیده داشتم و بهترین دلیل بر آن را برهان علة العلل میدانستم و اینکه تمام آنچه را در جهان میبینیم دارای علتی است و اگر زنجیر علتها را دنبال کنیم سرانجام به علت نخستین میرسیم و این نخستین علت را»خدا« می نامیم.ولی بعدا به کلی از این عقیده برگشتم زیرا فکر کردم:

»اگر هر چیز را باید علت و آفریننده ای باشد »خدا« نیز باید علت و آفریننده ای داشته باشد«! آیا راه حلی برای اشکال این فیلسوف وجود دارد؟

پاسخ:

اتفاقا این ایراد یکی از معروفترین و در عین حال ابتدائی ترین ایراداتی است که مادیها دارند آنها به عبارت روشنتر می گویند:

»اگر همه چیز را خدا آفریده پس خدا را که آفريده است؟«

 حالا چطور شده آقای »راسل« خیلی دیر به این ایراد برخورد کرده درست بر ما روشن نیست ولی از آنجا که این سؤال  در اذهان بسیاری از جوانان است باید دقیقا مورد بررسی قرار بگیرد.در اینجا چند نکته ی اساسی وجود دارد که با توجه به آن پاسخ ایراد به خوبی روشن میشود:

آ-1یا اگر ما عقیده مادیها را بپذیریم و مثلا با »راسل« همصدا شویم دیگر از این ایراد رهائی  خواهیم یافت؟،مسلما نه...!چرا؟

زیرا ماتریالیستها هم عقیده به قانون علیت دارند آنها نیز همه چیز را در جهان طبیعت معلول دیگری میدانند،بنابراین عین این سؤال با آنها مطرح خواهد شد که اگر هر چیز معلول »ماده«است پس »ماده« معلول چیست؟

روی این حساب(و با توجه به اینکه سلسله علت ها و معلولها تا بی نهایت نمیتواند پیش رود)همه فلاسفه جهان(اعم از الهی و مادی)به یک وجود ازلی(وجودی که همیشه بوده است)ایمان دارند.منتهی مادیها میگویند:وجود ازلی جهان همان »ماده« یا قدر مشترک میان ماده-انرژی است ولی خدا پرستان میگویند سرچشمه اصلی خداست به این ترتیب روشن میشود که آقای»راسل« هم ناچار است به یک وجود ازلی(اگر چه ماده باشد)ایمان بیاورد.

آیا این وجود ازلی میتواند علتی داشته باشد؟ البته که نه...چرا؟

زیرا یک وجود ازلی همیشه بوده است و چیزی که همیشه بوده است نیازی به علت ندارد،تنها موجودی نیازمند به علت است که یک وقت نبوده و سپس هستی یافته است.

نتیجه اینکه وجود یک مبدأ ازلی و همیشگی قولی است که جملگی آبرنند و استدلالات باطل بودن تسلسل(یعنی سلسله علت و معلول بی پایان)همه فلاسفه را بر این داشته که به یک مبدأ ازلی قائل گردند.

بنابراین بر خلاف آنچه »راسل« پنداشته اختلاف میان »فلاسفه الهی« و »مادی« این نیست که یکی »علة العلل« را قبول دارد و دیگری منکر است بلکه هر دو به طور یکسان عقیده به وجود یک علت العلل یا علت نخستین دارند.

پس اختلاف میان این دو کجاست؟

صریحا باید گفت تنها نقطه تفاوت اینجاست که خداپرستان آن علت نخستین را دارای علم و اراده ميدانند و آنرا خدا مينامند ولي ماديها آنرا فاقد علم و اراده تصورميكنند و نام آنرا ماده ميگذارند.

حالا چطور مطلبی با این آشکاری بر آقای »راسل«تاریک مانده،پاسخی جز این ندارد که بگوئیم او در رشته های علوم ریاضی و طبیعی و جامعه شناسی صاحب تخصص بوده،نه در مسائل مذهبی و فلسفه،از بیانات فوق این نتیجه نیز به دست می آید که فلاسفه الهی برای اثبات وجود خدا هرگز به استدلال»علت العلل«به تنهايي دست نميزنند زيرا اين استدلال تنها ما را به وجود یک »علت نخستین« یا به عبارت دیگر یک وجود ازلی که مادیها هم به آن عقیده دارند،راهنمایی میکند.

     بلکه مسئله مهم برای فلاسفه الهی این است که بعد از اثبات علت نخستین برای اثبات علم و دانش بی پایان او استدلال کنند اتفاقا اثبات این مسئله از طریق مطالعه نظام هستی و اسرارشگرف آفرینش و قوانین حساب شده ای که بر سراسر آسمانها و زمین و موجودات زنده و تنوع آن حکومت میکند کار آسانی است.

این نخستین سخنی بود که باید در پاسخ این ایراد دانسته شود و در توضیح آینده نکات دیگر این پاسخ را مطالعه میکنیم.

خلاصه اینکه این سؤال،سؤالی نیست که هیچکس را از خدا پرستی منحرف کند و بر خلاف پندار آقای »راسل« که تصور کرده اگر با خداپرستی وداع کند و در صف ماتریالیستها قرار گیرد،از چنگال این سؤال فرار خواهد کرد این سؤال دست از سر او بر نخواهدداشت.چه اینکه مادیهانیز معتقد به قانون علیت هستند و میگویند:هر حادثه ای علتی دارد.

می پرسیم: سر چشمه حوادث به چه باز میگردد؟

میگویند:به ماده-انرژی

میگوییم:سر چشمه و علت»ماده-انرژی« کجاست؟

اینجاست که آقای»راسل« و همه همفکران او در دام همان سؤالی که به خاطر آن با خداپرستی وداع گفتند گرفتار میشوند و چاره ای جز این ندارند که بگویند:ماده یک موجود ازلی و ابدی است که علت نمیخواهد.خوب اگر آنها چنین مطلبی درباره ماده ادعا کنند آیا خدا پرستان نمیتوانند بگویند:خدا یعنی یک وجود ازلی و ابدی؟...

از طرف دیگر اساس این اشکال روی این مطلب است که »هر موجودی نیازمند به علت و آفریننده ای است«

در حالی که این قانون کلیت ندارد و تنها در مواردی صحیح است که چیزی سابقا معدوم بوده و سپس جامه هستی به خود پوشیده است.

توضیح اینکه:

موجوداتی هستند سابقا وجود نداشته اند مانند منظومه شمسی و موجودات زنده اعم از گیاه،حیوان و انسان،تاریخچه آنها به خوبی گواهی میدهد که لباس هستی در تن اینها همیشگی و ازلی نبوده است بلکه با تفاوت هایی که دارند در چند میلیون سال تا چند میلیارد سال پیش وجود خارج نداشته اند و سپس بوجود آمده اند.

مسلما برای پیدایش چنین موجوداتی علل و عواملی لازم است،مسلما جدائی کره زمین از خورشید(طبق فرضیه لاپلاس و یا فرضیه های دیگر)مدیون عوامل خاصی است چه ما آنها را کاملا شناخته باشیم یا نه همچنین پیدایش نخستین جوانه زندگی گیاهی و سپس حیوانی و سپس انسانی در کره زمین همه مرهون عوامل و عللی هستند و لذا همواره دانشمندان برای پی جوئی این عوامل در تلاش و کوششند و اگر بنا باشد پیدایش این موجودات هیچ علتی نداشته باشد دلیلی ندارد که در یک میلیون سال یا چند میلیارد سال پیش موجود شده باشند چرا در زمانی دو برابر این زمان یا نصف این زمان یافت نشدند.

انتخاب این زمان خاص بهترین دلیل بر این است که شرایط و علل وجود آنها تنها در آن زمان تحقق یافته است.

ولی اگر وجودی همیشگی و ازلی باشد(خواه این وجود ازلی را خدا بمانیم یا ماده)اینچنین وجود نیاز به هیچ علتی ندارد آفریننده و خدائی لازم ندارد.زیرا تاریخچه پیدایشی برای آن تنظیم نشده که در آن تاریخچه جای علت و آفریننده خالی باشد.

خلاصه اینکه:چیزی که همیشگی و ازلی است وجودش از درون ذاتش میجوشد نه از بیرون ذات که محتاج به آفریننده باشد،نیازمند به آفریننده من و شما وزمين ومنظومه شمسي و...هستيم كه وجود ماازلي و همیشگی نبوده و از درون ذات ما نیست،نه علت نخستین وعلة العلل که هستی او از خود اوست(حتی به عقیده بعضی کلمه خدا در اصل مرکب از دو کلمه »خود« و»ا« میباشد و اشاره به همین نکته است که هستی او از خود او آمده و ياصحیحتر،هستی او همیشگی و ازلی و ابدی است).

یک مثال روشن:

در اینجا فلاسفه مثالهائی برای توضیح این گفتارفلسفی و نزدیک ساختن آن به ذهن میزنند و میگویند:هنگامیکه ما مثلا نگاه به  اتاقکار و یا منزل مسکونی خود می کنیم می بینیم روشن است.

از خود میپرسیم:

آیا این روشنی از خود این اتاق است؟

فورا به خود پاسخ میدهیم:

نه،برای اینکه اگر روشنی آن از خود اتاق می جوشید نباید هیچوقت تاریک گردد درحاليكه درپارهاي ازاوقات تاريك و گاهی روشن است پس روشنی آن از جای دیگر است.

    بزودی به این نتیجه می رسیم که روشنی اتاق و خانه ما وسیله ذرات یا امواج نور میباشد که بهآن تابیده است.

فورا از خود سؤال میکنیم:

روشنی ذرات نور از کجاست؟

با تأمل مختصری به خود پاسخ می دهیم:

روشنی ذرات نور از خود آنها است و از درون ذاتش،ذرات نور این خاصیت روشنائی را عاریه نگرفته اند در هیچ نقطه جهان نمیتوانیم ذرات نوری پیدا کنیم که تاریک باشند و سپس روشنائی را ازدیگری گرفته باشند.

ذرات نور هر کجا باشند روشنند روشنائی جزء ذات آنهاست،روشنائی ذرات نور عاریتی نیست.

ممکن است ذرات نور از بین بروند ولی ممکن نیست موجود باشند و تاریک

بنابراین اگر کسی بگوید روشنائی هرمحوطه و منطقه اي در جهان معلول نور است،پس روشنائي نورازكجاست؟

پاسخ ميدهيم:روشنائي نورجزءخوداوست.

همچنین هنگامیکه سؤال شود هستی هر چیزی از خداست پس هستی خدا از کیست؟

فورا پاسخ میدهیم:از خودش و درون ذاتش!

تعداد صفحات : 11

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    جهت تعجيل در فرج آقا امام زمان(عج)وسلامتي ايشان و 313 يار گرانقدرشان_____عدد صلوات مي فرستم.
    آمار سایت
  • کل مطالب : 31
  • کل نظرات : 14
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 10
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 11
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 48
  • بازدید سال : 261
  • بازدید کلی : 6,772
  • كپي برداري

    كپي برداري از مطالب بدون ذكر منبع غير مجاز است.